ساقی عشق
این هم یکی از سروده های جدیدم هست به نام ساقی عشق ...
با سلام ای ساقی عشق نامه ای بر تو نگارم
نامه را نزدت نگهدار تا رسـد دست بهارم
آن بهار مسـت و شیرین آن بهار می پرست
آن که روی همچو ماهش شیشه ی عمر من است
آن بهار ســرونازم آن بهار سینه چاک
آن که یک روزش نـبیـنم روزگارم گشته خاک
ساقیا مستی کن امشب راز دل خواهم بگویم
ترسم از حرفم برنجی من بگویم یا نگویم
ساقیا بهار نازم آن بهار سرونازم
ساقیا شیشه ی عمرم روزگار سرفرازم
همه و همه تو هستی تو بهار می پرستی
بگذار امشب کنارت بر به بر با تو بخوابم
تو مه بی تاب من باش همچو شمس بر تو بتابم
لب به لب تا صبح فردا همه خوابم را بدر کن
کوری چشم حسودان چادر عشقم به سر کن
ساقیا یادم کن امشب تا خیالت را ببوسم
تا ابد با تو بمانم زیر خاک با تو بپوسم
نامه در دستان توست ساقی شیرین سخن
امشب این نامه نگهدار زنده کن فردای من
بگذار آخر نامه نامی از خود ببرم
تا نگویی من خرابم بی نشان و بی سرم
نام من بهرام مستان شهرتم ساقی عشق
نامه را بر خود نوشتم نه به تهران و دمشق
..:: بهرام واحدی ::..
- ۹۶/۰۳/۰۶